شعری از روز های آفتابی با احتمال باران
سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۴۵ ب.ظ
سلام. هروقت رسیدی،بگو.
سلام. هروقت رسیدی،بگو.
سلام. هروقت رسیدی، بگو.
بیا تا موزه ساکت بمانیم.
بیا بیرون برویم یک واگن دیگر یک جایی پیدا کنیم بشینیم.
خسته نباشی شازده.
اصلا در عمرت موزه رفتی؟
کسی که می شناسیم هم گفت می اید.
برایت کلوچه اوردم، مادرم درست کرده.
خجالت چرا خنگول.
بله.
اهنگ برایت بزارم؟
یک فارسی.
یک انگلیسی.
می شنوی؟
خانه کیارستمی اینجاست، یکبار امدم. اما مرده بود.
تا موزه هم کلی راه است که در سکوت می گذرد.
زندگی زیباست.
زیبا هستی امیدوارم بفهمی.
اشتباه گفتی، بهشتی نبود!
فکر کنم الان تو بهشتی را رد کردی پریچهر.
خواستی از شرم راحت شوی.
خنده"
نه،غذایی بود که بینمان تقسیم شد.
به امید دیدار.
به امید دیدار
به زهره،مادر زیبایی.
۰۳/۰۲/۱۸
به آفرودیته، مادر زیبایی