ایمیشن شهره.
سلام.می خواهم بگویم دوستت دارم.زر می زنم.یعنی عمرا این حرف را بزنم.عمرا.اخر این دیگر چه کوفتیست.دوستت دارم؟نه.من می خواهم تابش بدهمت و کلمه بچینم و این حرف ها.مهم تر از ان،زر بزنم.قرن دیدار با سه پیام و سرطان صدو و بیست تومانی احتمالا.قرن اسپرررسو و نوشابه.قرن خفه شدم از بوی سیگار!قرن صندلی های وسط و یک جی ده با بندی که دوستش دارم.بله.دوستش دارم.شرف المکان بالمکین.عجب قرنی،نه؟
قرن دست دادن.قرن گوش سوراخت.قرن گرمای خنک.قرن جدا حساب کردن.قرن ساکورا هدیه دادن.من یک صد و ده دارم،می دهمت که بروی عکس بگیری.من دوست داشتم اراسته تر ظاهر شوم.قرن ظهور فیلم در خانه،قرن لابراتوار زدن با یکدیگر.قرن دیدنت.این قرن خالی و اشتباه مفهومی در دماوند،قرن خنده های الک شده.قرن سری جی با صفحه ی شکسته،نه،ترک برداشته.قرن کرم و این داستان ها.قرن زخمی شدن دست راستم.قرن تو ای پسر زیبا و کوچک تر از من.قرن خود تو.
من نخواستم به قرن تو برسم.خواستم از بازپروری دیجیتال صحبت کنم؟بگو یعنی چی؟خب که چی؟من چند کلمه با بدترین دستخط جهان برایت می نویسم و که بگویم بوی زمان!اما من که خالی تر از این تکرارم.نگاهم کن.تو چقدر زیبایی و من عجیب.پسر بی خبر از دماوند!پسر هدفون اساطیری.پسر بادام زمینی کنار زدن.پسری که لالایی نخوانده کسی برایت!خب من که قول می دهم.قول ندهم چیکار کنم؟بله قول یک لالایی برای پسری زیبا.قول می دهم.برای تو.برای تو.به تو.
راستی حالا باید از چه کسی تشکر کرد؟از ان منزوی که کرانچی می دهد یا زمان،از جبر یا لوموگرافی؟از کدام خدا برای چیدن تصادف های حساب شده؟بشود به ظهور و ثبوت ادامه داد.بشود بگویم:دوست نداشته ی من.تو چقدر ملموسی.نزدیک.حالا بیا بگو:بابا ملموس یعنی چی؟اما بابا نمی تواند من را ترجمه کند که!راستی،تانک ظهور را پر زمان می کنیم.شک بکن.
همین جا تمامش می کنم با یک جیگسا فالینگ اینتو پلیس در ماشین به لطف همسایه.همینجا با تصور فیلم های دوازده تایی تاریخ گذشته.همین کیف کوچک همراهت.همین تو و ان گیاهی که در اتاقت داری.تو ای دوست نداشته ی من.ای شازده ی زیبا.تو هدیه ی تولدم بودی احتمالا.یک دوست نداشته خالص.یک تو.با احترام و دستخط بد و دستی زخمی و شواری خاکی،یک خالی.(بهتر است حالا بگویم دوستت دارم.چون کلمه چیدن را شاید از یاد ببری)