.

آخرین مطالب

نوشتن یعنی چی!من هیچوقت نبودم.

شنبه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۳۱ ق.ظ

مثلا فکر های ادم چی دارد که حالا خودش چی؟! من که تمامش نمی کنم.مال این حرف ها هم نیستم.مال نفرت هم نیستم، اما یک هم برایم مانده.یک هم..هم..هم‌زمانی؟

خب فکر کنم باید این کلمات تازه رفته را برای خودم دوباره بسازم.هم‌زمانی یعنی چی؟وای این دیگه چه زهرماریه" باز که بحث این کوفت شد؟یعنی چی؟معنی می خوام" نه.ببین.حرف من در مورد این چرندیات خوب و بد نیست.بیایم زر بزنم که: اره، می دونی..خوب و بدی در کار نیست و این حرفا.باید به هر کس که از این حرف ها می زند بگویی باشد، به خوبی می خواهم مادرت را دوست داشته باشم..

من از خوب و بد زر نمی زنم.می گویم حرفی ندارم که معنی برایت بکارد.نیست.نبوده.من خودم تمام عمر بی‌معنی بودم.حتی به عنوان فحش استفاده می شدم.اره.نگاش کن چه بی معنی.حالا که چی؟! من خودم تمام این حرف ها را کنار زده ام و از چسب چوب و خرمالو و پوست انار هم گس ترم.که چی؟! بلند می شوم و تا همه جا پر سر و صداست فقط می خندم.می خندم و فریاد می زنم.باور نکن.اینا که اشک نیست"

حالا این و ان و زمین و زمان را چگونه متوجه شوم؟سخت است برایم.می فهمی؟همیشه برایم سخت بوده..نه سختی که...نه.وقتی می گویی سخت، یعنی قرار است چه می دانم سخت تر شود و یا سخت تر تر.نه.اسان تر.ولی این نمی شود را چقدر  من به دوش بکشم؟می کشم.می کشم همانطور که در اغوشی تمام می شوم.همانطور که تمام عمر از اینه شکستن بودم.بله پدر.من می ترسم.می ترسم.

حالا من چی بودم که فکرام؟! کشک.شبیه یک سطل زباله ‌ خالی شده ام.چه فرقی کرده.هیچ.گندش بزنند مثلا باید به این ادم ها چی گفت.چشم هایت باز است و می خواهی نبینی.کر نیستی و سعی می کنی نشنوی.بس.نمی خواهم نزدیک شوم.این فاصله ی زمان‌زده به دردم می خورد.این حرف های زمان‌زده.این نوشته های زمان‌زده و این من زمان‌زده و پایانش هم یک اغوش باشد که سمت تو در رفته هم کافی‌ست.بس.باشد.من زمان‌زده.بس.فقط بس.

حالا چی؟مادرم گفت نمی خواهی تمامش کنی؟این سلام دوستم شو ها رو.اما.دوستم شدی.تو حداقل یک شدی.من که برای کسی نمی نویسم.کاش می نوشتم.حیف.راحت بودم.برای کسی و یا به کسی.اهسته و مدام.پیوسته و ملموس.نزدیک و نه کدر.اما یکی دو بار افسوس در این صبح رو به ظهر کوچک من.یکی دو باری افسوس برای این همه کلمه و برای تن.برای ادم.برای من.ببین.تنها نیستی.می فهمی.تنها نیستی و هیچ کدوم از ما.تنها نیستم.نمی تونیمکه باشیم.پس.می خواهی شب بخیر.تمام شود و یا محو شود؟من که همیشه راوی شازده نیستم.من هم یک ادم معمولی تر که شاید بگویم: برایم یک گوسفند بکشید.شاید هم بگویم برایم یک گوسفند می کشید؟نه.برایم یک من بکشید.تنیده از زمان.من فقط می گویم: شب بخیر.شب بخیز شازده.روباه و گل و خود تو.خلبان.شب بخیر به اندازه ی کافی برای همه من.به جهنم، همه ی ما.

خسته تر شدم.عرق کردم و درد را فقط در دستانم حس می کنم.چه خنده دار، مضحک نه.درد را روی چشم هایم بیشتر حس می کنم.به خاطر شکر است.قند.گولوکز.گولوکز.گولوکز.سیریسلی گولوکز ایز ده دنجر.ساچ ان عارکایوال دنجر.من که شبیه ایم نات هیر دیس ایزنت هپنینگ نیستم و یا حتی دت در دتس نات می.من خیلی نزدیک شوم، بخورم به اوو اوو اوو.اوو اوو اوو اووووو اووو اوو اواوو.دون گت انی فلان.نه.این حرف ها نیست من یک یونان پولوسی‌م.یک رارا را را.را را رارارا رار را را را را را.یک دشتی که کارش گریه است.اههه.بس.حالا این ادما چین؟ چی؟ دنبال جواب که نیستم. چار پنج تا سوال اوردم بالا اوردم که تموم شه بره.شنیدم که گفت: انقدر هم شهامت نداشتی.انقدر خیلی کم است بچه ها.انقدر هم شده زندگی کنید.مطمئن باشید که انقدر هم زندگی کردیم.بله.شب بخیر.شب بخیر. شب بخیر.لا لا لا لالایی،لا لا لا لا لالایی

 

 

۰۳/۰۵/۲۰

نظرات  (۱)

انگار دارم قرآن می خونم

پاسخ:
.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی