خالی مبتذل
این بعضی چیز ها که می گویم باید همینطور بدون تمام شدن بماند یعنی همین.همین.باید بعضی چیز ها را نگفت که تمام نشود.خفهت کند یا هر چیز.همینش خوب است.به هر حال من اسمش را فرق داشتن با دیگران نمی دانم.فقط همین که هست.فقط.همین.سگ تو روحش.این ترس های زوار در رفته هم کار خودشان را همیشه زود انجام می دهند.انگار نه انگار من فراموش کار هستم.که چی؟به هر حال ادم بعضی چیز ها را نباید بگوید که.که چی؟
این بعضی چیز ها نمی دانی کی می زند ریشه!یک ریشه حسابی که فقط گازوئیل ان را از پا در می اورد.می شود چی؟می شود همه چیز.این همه چیز هایی که نباید گفت.باید چرخ زد و چهار و یا پنج بار زر اضافه ادم برای خودش کنار بزند و بگوید شب بخیر.من همین شب بخیر رفتنم.یک خستگی در رفتن.یک وینستون به دماغ خوردن و سرفه کردن.یک رفتن.ترس به توان سال های از یاد رفته.ادم بعضی چیز ها را نباید بگوید که هیچ،همه چیز را باید برای خودش نگه دارد تا انقدر بالا بیاورد که..که زر نزند انقدر.سگ تو روحش.
Fear eats the soul