اکنون،حال و زمان.
شب شده.چشم هایت به ناتمامی رفته.ارام ارام زمان می شنوی،ارام ارام تنت می ماسد.دست هایت را ببین، تکرار دور یک هستیست.تکرار یک فرمایش! دست هایت ببین،این خوابیست که برای هر کس به ناتمامی چشم ها نمی رسد.دست هایت را ببین.به دیوانی تمام می شوند،خورشید خورشید.دست هایت را ببین،شبیه لهجه ی دست های من شده.دست هایت ببین،ارام ارام،تنیده تر از یک تخت برای خواب و تمام شدنی از خاطرات، به دنبال زمان کشیده می شود.صدایش کن.اینجا وقت وقت خواب است.خواب.خواب.می دانی شازده!حق با پدر بود.
اکنون،حال و زمان.شب شده!جدی؟واقعا شب شده؟اخر چرا تعجب؟خب شب می شود دیگر!حالا چه روز باشد چه نه.شب می شود به هر حال.خواب.خواب را تحویل بدهم و بروم؟اینجا یا اینجا تر؟به خواب امدی،تنت ماسیده،دست هایت را می شنوم و باز تکرار می شوی.نگاه کن نگاه.می شنوی؟تکرار است.تکرار یک خوابیدن.خواب است.تمام شدنی.این میراث چه می گوید؟این جبر کدام تکرار؟این دیوان کدام خورشید؟
خواب.از خواب هایی که یاد می روند هم پیداست.فراموشیست.مثل تکه های نانی که فقط در فکر گنجشک ها جوانه می زند،یعنی چی؟یعنی اینکه می خواهم زر بزنم.می خواهم کلمه هایم همه و همه بدون از یاد رفتن،همین جا برای یک خواب پرت بدهم برود.اما من که همیشه گنجشک ها را دیده ام.می دانم که هیچ تکه نانی نخواهد ماند.
شب شده به هر حال،ماه باز برای قصه گفتن پیر است،گویا هر شب سنزده است.اخر چرا؟چرا ماه مثل مادربزرگ نیست؟شب شده و ستاره در کار نیست.یکی از ان ها همیشه پیداست.اگر در حیاط خانه ی ما باشی.بالا تر از درخت زیتون و نخل.کمی سمت ان دکل برق.دقیقا همانجا.می بینی؟همیشه انجاست.فصل ها که به خوردند و از اغوش یکدیگر افتادند،موقعیتش تغییر خواهد کرد.اما مهم نیست.ان را هم می شود پیدا کرد،تو فرض کن نشود یک وقت خوابت را پیدا کرد!
خوابیدی.می دانم.چشمات بستهس تنهت خستس.بی حرکت،با حرکت های کوتاه و بریده، رو به زمانی.خواب.خواب.ایا امشب صدای شب بخیر را شنیدی؟باشد.برمیگردم عقب تر.چشم هایت پر از دود شده،لبت همینطور.از دماغت،از گوش هایت نه.اما دود.دود.خواب هایت دود کرده.دنبال قدم هایت می روی.دنبال یک من راه رفتی اما..شب شده ها!شب.ادم نمی تواند که شب را مثل سفره پهن کند یا ببندد.شب می شود دیگر!
قبل از شیندن یک شب بخیر و بعد از رفتن چشم هایت به ناتمامی.قطعا یک خاطره یا..یا که داستان! اصلا کدام؟به هر حال یک مسیری،یک پل! نمی دانم یک درختی که بومی نیست و قطع می شود و نوشابه ای قرمز رنگ از کشوری دیگر و ساعتی که مال مادر بود و از کار افتاد و یک عکس،دو عکس و سه عکس! یک گالن عکس از زمانی که نمی دانم کجا مرا خفه کرده.کجا؟تو نگو شب بیخر!من قطعا بیدارم.
خواب.خواب من!سلام و شب بخیر.شب بخیر.تقدیر شب بخیری را کاشته ام که هر شب ندایی از خواب بدهد.خواب.یک داستان یا که خاطره؟یک پل و درختی نه بومی.بریده شده.یک دیواره عجیب و منقطع.اجر اجر،سنگ سنگ، سیمان سیمان خاطره.رو به روی من،زمان جا خشک کرده.من فقط یک تصویرم.یک اوهام،یک شب بخیر و یک اغوش نرسیده و ترس.و ترس.و ترس.اما نترس.تو یه وقت نترسی ها شازده.نترس.این خاطره که در خوابت داستان خواهد شد،یک من است رو به روی تپه تپه ها.گوش کن!زیر پایم زمان است.کنارم زمان است.رو به رو، زمان است. و من و من و من این ترس! هنوز به تکرار مثل یک شب شدن و خواب،از زمان است.زمان.
شب شده.چشم هایت به ناتمامی رفته.ارام ارام زمان می شنوی،ارام ارام تنت می ماسد.دست هایت را ببین، تکرار یک لالایی.لا لا لالا لالایی.لا لالا لالایی.شب بخیر.به تعداد ستاره های نداشته،شب بخیر.به پیری ماه شب بخیر.به من، شب بخیر.به یک ساعت از کار افتاده شب بخیر.به چشم های بسته و قربان گوش های بَل و دماغ دود در کن شب بخیر.شب بخیر.می بینی،همیشه تکرار هایم به ابتذال است.به هر حال شب شده و من می خواهم بخواب.حق با خودش بود، من رفته ی روزگارم.
سامای دیگه کدوم خریه