قبل گم شدن توی این همه کلمه.
تو که نه.تو کی هستی؟من من اینجا از حال هم نمی روم.چشم هایم را هم نمی بندم.بیا که رفتنم امده و لخت لخت روی میز یا صندلی،تخت یا مبل،در هال یا بالکن،در تمام مکان هایم خودت اشک می ریزد.
نگاهم کنید که از دستتان میروم.در می روم.من با همه خوابیده ام،چشم هایم ماسید.تنم علف زده.دست هایم مال شما جناب.مرا تکه تکه کنید.ببندید مرا.حسودی بکارید در رحمم.
تو که نه نمی دانم کی هستم من!باشد دیگر تمامش کن بی همه چیز.حالم بد در رفته.گرفتار این همه کلمه شده ام.کلاس پنجمم یا سال هاست که مرده ام.تو بگو کی هستی دختر؟تو بگو کی هستی زن.کدام مادر تازه به شی رفته.کدام مادر عروس شده؟تو در کدام خانه عریان،خانه ای عریان.بگو که حالم رفته و عق.
من گه نمی دانم اما تو با تمام شهر خوابیده ای و باز و باز من با اغوشی خداگونه، شب بخیر میشکنم.تو بگو من که نمی دانم.من که خدا هستم به کسی نگو.خدای ترسوی قصه تو که چشم های.ش را می بندد.
من جاکشم زمان می دهمت.زمان میاورم و می برم.نگاهم کن که حالم بد درفته من که نمی دانم چه خبر است و سر در نمی اورم اما هنوز عق..بس.فقط بس.من جاکش اماده برای شما.زمان اورده ام.زنم را دوست دارم.لطفا اماده شوید تا یکدیگر را بکشیم.