0494
رفتم دنبال ماست؟رفتن دنبال شیر؟یادم نیست.ماست می ترشد.شیر هم می ترشد.گوشه اتاق بودی.پنجره زرد.دیوار استخوانی.تنت..تنت کدام رنگ؟این لباس هایت را تو از وجا گیر اورده ای می خواهم بدان؟تو کدام زن؟تو کدام خدای بی همه چیز این زمانه ای؟پشتی ها به ردیف خاکشان بوی خانه می داد.قالی دست دست بافته شده.تلویزیون خاموش است.لامپ خاموش است.شیشه های ترد در کنار رفته اند.تو این لباس ها را از کدام زمان کش رفته ای؟تو تنت چه رنگیست؟اذان است یا تو بوی قبله می دهی،عطر یک نماز در زمانترین خانه ی جهان؟
امده ام برای ماست یا شیر؟ تو بگو.چرا روی غنوده ای به زمان؟چرا ساعت این خانه از کار افتاده!مگر من باتری برایتان نیاوردم!نه.این ساعت قدیم است.تِیم قدیم است و تو..تو نمی دانی که من به جای شیر در سینه هایم زمان بوده.بیا جلو.بیا کنار بشین.نشسته ام.دستم را برای خودت بردی.تنم را هم همینطور.تو که خودت زمانی؟دست مرا میان سینه هایت می کاری؟وای بر این خدایان زمینی.وای که من می خواهم پیرزنم شوی.زن پیر من بشوی.وای برای این کفر های تکراری.دستم را میان سینه هایت جا داده ای و به دنبال قلبت می گیردی.این سینه های افتاده و نرم و زمان زده.این سینه های خداگونه ات را باید فریاد کشید روی زمین.وای ای پیرزن.ای پیرزن من تو کجای این دنیا خدا گشته ای؟صدایش را می شنوی؟این قلب من است؟قلب تو کجا پیدایش می شود؟من می روم.ماست می ترشد.شیر هم سر می رود.