.

آخرین مطالب

0487

پنجشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۱ ب.ظ

اخر نمی‌توانم از یاد بروم.از یاد تو زن.زن.زن.زن.تو چند بار برای‌م لالایی خواندی؟چرا انقدر صدایت در زمان می تپد.چرا انقدر دوست‌ت دارم.چرا از هم دوریم.چرا فاصله؟مامان.می ترسم.به ولله.نمی ترسم به تمام ان کرست های سفید.به اخرین زیتون که در خانه ی هماست که من..که من نمی ترسم.ترس یعنی چی؟

یک صدایی هست مثل این عقربه های لخت،من روی یک صندلی بودم.صدایم زدی.برگشتم.این.اخرین نوار.اخرین صدا.اخرین من.روی..روی کدام خدا را می خواهد ببیند.روی تو که لالایی می خوانی.مانی.مان.تو و من به یک اندازه تمام می شویم.کاش از زیتون ها،از صالحی،از زمان ابستن بودم مادر.کاش سوراخ شده،البته مثل یک جوراب شیشه ای.

۰۳/۰۷/۱۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی