0475
جمعه, ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۴:۱۴ ب.ظ
تنم میسوزد.شبیه یک سوره در قران.شبیه یک سوختن دستمال تنم می سوزد.اما اینطور که با خمیر دندان حل شود نیست.کسی دستم را ببوسد و خوب بشود نیست.کسی؟کی؟کی و کجا این اتفاق افتاده؟من یادم نیست.فقط می دانم دستم سوخته. تنم می سوزد و پشت هر دستی که به دستم می رسد به دنبال رد خمیر دندان نمیگردم.بله.نمیگردم.فقط می خواهم بمانم.رفتن برای این چارواداری های تازه است.ماندن هم پر من هاییست که ساعتشان میخوابد.اما قسم می خورم.به همان قران پیرزن یا که اخرین برگ زیتون که ساعت های خوابیده خانه های زمان زده را هم به اغوش میکشم.اما کجا؟کجا از دست میروم که زمان صدا شوم؟
۰۳/۰۷/۲۷