0470
پوست انگشتانم کنده شده.می ریزد.مثل یک چای سرد است.پیوسته اضاف.با این حال چای سرد هم خوردن دارد.خوردن دارد ها.به انگشتانم که خیره می شوم، به دستم؛ بوی یک یا لیتنی کنت تربا می دهد.دستانم که دستان من نیست.چشم هایم که چشم های من نیست.من که من نیست.اما حالا پوست انگشتانم کنده شده و مثل یک چای سرد بوی اضاف می دهد.
کنده تر می شود.پوست انگشتانم، پوست دستانم را میان برگه های جا می گذارم.میان برگ هایی لای کتاب.کتاب هایی برای نخواندم.دفتر های ننوشتن و فکر هایی که سرازیر می شوند.کنده شده.دستم کنده شده.چشم هایم کنده شده.من کنده شده و افتاده.روی زمین شما.کنار شما.باغچه باغچه.
دستانم را کنده ام.می خواهم جایی دیگر بروم مدام تو را به اغوش بکشم.دستانم به کارت خواهد امد.این را که می دانم.حداقل برای شستن ظرف ها به دستان لاغر و ظریف من نیاز داری.برای یاد گرفتم نوازش زمان هم احتمالا.برای من حداقل.حداقل برای داشتن من فقط دستانم را نگه دار.در یک جعبه ای چیزی.کنار تختت.کنار اه همه پیراهن و شلوار روی میز و صندلی.کنارش بزن.مرا کنار بزن و این کندن دستانم را یاداور یک یا لیتنی کنت ترابا نکش.لطفا مرا ازدواج کن و تا بچه هایت را بزرگ کنم.تمامت و تمامم.خالی و کنده شدهست.