0464
تا برسیم شب شده.تا برسیم مترو ها بسته شدهو تا برسیم تایی نمونده واسمون.تا برسیم که..همه چی تموم شده.اصلا تموم شده بود اولش.چه بهتر.هرچی تموم بشه بهتر تر واسه ما.خب چی په! همینه دیگه.اصلا چی تموم میشه یا نمیشه؟من که نمی گیرم حرفامو حتی الان؟حتی وقتی که..چی؟ول کن...خلاصه تا برسیم تموم شده.تا برسیم شب شده و روز شده و ظهر شده و عصر و اینا.ولی به هر حال که ما یکی دوباری بودیم توی مسیر یا که کنار سه تار و موز و صندلی های ابی؟ابی؟احتمالا ابی؟ما که رسیدیم یه جای دور یا که حتی پشت اون مسیرای صبور.البته که شب شده بود و کلوچه ها تیکه تیکه بغل خرما و زیره و ارده توی دستامون جا می گرفت.البته که کمتر زن شانه ها توی دستای ما جا می گرفت.البته که پولارویدا تموم میشن.البته که رم پر میشه و باتری تموم،البته که اسکرین از روی دوربین میشه البته که ماهی ها چشماشون..توی اون چشمای خوشکل و نازشون پر از اشک و بغضه.البته که می رسیم و شب میشه.البته.البته.
حالا که رسیدیم و شب کنارمون، حالا که برگردم و شب بشه و شب تر از شب بشه و عکسای ایزو های بالا رو پشت سر هم تا بزنم.تا بزنم؟.حالا که رسیدیم و کشو های خالی روی زمین افتاده..حالا که رسیدیم یه نفر توی پراید که نه نه نه.دو نفر با یه ارگ توی پراید دارن می خورن تافتون با مربای گلابی یا که سیب؟کنارش دارن کره ی چی؟چی؟چی؟اون بی همه چیز! اون بی همه چیز! اون عزیز تن من،اون که گل انداخته حتی گوشای قشنگش اون که تنها کنار تخت،مست کرده و ننهش پای اخبار خوابش برده که نیومد کنارمون.اون بی همه چیز که باید می گرفتیمش تو بغل که نه بگو اغوش..نیومد.اما.ما که رفتیم و تا که رفتیم تا زدیم هرچی مسیرو و ساعت و اریگامیو،خوابمون نبرد.نبرد که نبرد.پس.تا برسیم شب شده.این سراج و صنعت و علم کجا بود؟کوچه یا که خیابون یا نه..اون بایگان بند کجا بود؟کجا بود دوستی که جواب نداد..کجا بود خاطره هایی که..که.یادم رفت.ااممم تا برسیم همه جا بسته شده.تا برسیم.عکسا تموم شده.تا برسیم دست بشوریم،پا بشوریم،رادیو سر بزنیم،که..خاطره ها غلاف شده.تا برسیم صدا کنیم همو،جیبامون پر از زمان شده.
وای وای وای پارمیدای من کوش