.

آخرین مطالب

0465

يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۱۰ ب.ظ

تمام این کلمات به درد نخورد.تمام‌شان زر.واقعا چقدر حماقت ادم باید بالا بیاورد تا تمام کند همه چیز را.من هم که پرت شده.پیدا نیست.تمام کلمات به درد نخورد.اصلا کار به این حرف ها ندارم.نمی خواهم ادامه‌ بدهم.حتی در موردش فکر نمی کنم.دیگر خودم را به اینه نمی زنم.پس.سلام.صدای یک من امده.یک رباعی دارد یا یک جیگسا فالینگ اینتو پلیس.سو در ایز ناثینک تو اکسپلین.

تمام این کلمات به درد نمی خورد.پس چیزی نگو.یعنی نگفتم.نشستم.یک گوشه ای پشت مبل یا شاید هم کابینت ها.هرچه کردم نشد.می خواستم بروم انجا.در همان کابینت.در همان که مششخص نبود.من که نمی خواهم خودم را پنهان کنم.فقط می خواستم انجا تمام شود.خواب و خواب.اما چه خوابی؟چه رفتنی به کابینت و یا که پشت مبل.تمام این کلمات به درد نمی خورند.ذستم می لرزد.تنم.قلبم بیشتر.این لرزه از زنگی‌ست که می خورد.جواب نمی دهم.خودم زنگ می زنم.میان این همه بوق کوتاه می خواهم خودم حرفم را بزنم.اما من که مادر می شناسم.درجا جواب می دهد.خب؟پس من چه چیزی برای گفتن باید پنهان کنم؟بله.کلمه ها به درد نمی خورد.

تمام این کلمات به درد نمی شود.پس حالا چند تا خماقت ادم بشکند که خودش را پرت دهد.اخر چرا واقعا خودش را باید پرت دهد.من که یک رقص نیستم،تکان نخوردن هم وجود داشته باشد.من که این چای و شیر نیستموومن..من کجای باغچه شما خاک شدم؟تروخدا پیدام نکنی یه وقت.تروخدا وقتی که خونه خراب شد..وقتی که اپارتمون زدن..ئقتی که دیگه باغچه نبود هم به فکر من نیوفت.توروخدا حتی حالا که خدات مثل دوران دبستان‌ت نیست.توروخدا تو هم بگو.هی! سلام.دم درم.دم در.

تمام این کلمات هیچوقت به درد نیم خورد.یعنی احتمالا وصله زدن برای امتداد،بیهوده است.وصله برای قلاب‌بافی‌ست،نه زمان.پس باید همین جا برای اولین نه.اخرین بار..نه کلا برای یک از همین چندمین بار ها بگویم که...بگویم کلمات چی؟کلمات؟کدام کلمه؟کدام خواب؟چشم هایم انقدر ماسیده که خواب‌م زید تر از ثبل شده.زید تر از خاک روی میز و صندلی.

۰۳/۰۸/۱۳

نظرات  (۱۸)

در ناحیه ی سحر خروسان

اینگونه به رغم تیرگی می خوانند:

«آی آمد! صبح روشن از در

بگشاده به رنگ خون خود پر

سوداگرهای شب گریزان

بر مرکب تیرگی نشسته

دارند ز راه دور می آیند»

پاسخ:
.

از پیکر کله بسته دود دنیا

آنگه بجهد شراره ها

از هم بدرند پرده هایی را

که بسته ره نظاره ها

پاسخ:
.

خوانند بلندتر خروسان:

آی آمد صبح خنده بر لب

بر باد ده ستیزه ی شب

از هم گسل فسانه ی هول

پیوند نه قطار ایام

تا بر سر این غبار جنبنده

بنیان دگر کند

پاسخ:
.

تا در دل این ستیزه جو طوفان

طوفان دگر کند

آی آمد صبح چست و چالاک

با رقص لطیف قرمزی هاش

از قله ی کوه های غمناک

از گوشه ی دشت های بس دور

پاسخ:
.

آی آمد صبح تا که از خاک
اندوده ی تیرگی کند پاک
وآلوده ی تیرگی بشوید
آسوده پرنده ای زند پر

پاسخ:
کامل نخواندم‌ش.ولی خوب است.

استاده ولیک در نهانی

سوداگر شب به چشم گریان

چون مرده ی جانور ز دنب آویزان

در زیر شکسته های دیوارش

حیران شده است و نیست

یک لحظه به جایگه قرارش

پاسخ:
.

آن دم که به زیر دودها پیداست

شکل رمه ها

وز دور خروس پیره زن خواناست

او بیش تر آورد به دل بیم

این زمزمه ها

کز صبح خبر می آورد باز

همچون خبر مرگ عزیزان

او راست به گوش

پاسخ:
.

او (آن دل حیله جوی دنیا)

آن هیکل پر شتاب خودبین

خشکیده بجای خود بسی غمگین

هر لحظه ای از غم است در حال دگر

پاسخ:
.

در زیر درخت های بالا رفته

از دود بریشم

در پیش هزار سایه شیدا رفته

افتاده پس آنگهان ز ره گم

پاسخ:
.

در زیر نگین چند روشن

که بر سر دود آب

لغزان شده اند و عکس افکن

آنگاه سوی موج گشته پرتاب

او جای گزیده تا به هر سو نگرد

وز انده پر گشادن این مرغ

آشفته شده زبون شده غصه خورد

پاسخ:
.

اما ز پس غبار کی می گوید

نه برق نگاه خادعانه ره می جوید؟

کی مدعی است چشم آن بدجوی

بر چهره ی تیره رنگ گنداب

چون بسته نظر

شیرینی یک شب نهان را

تجدید نمی کند؟

پاسخ:
.

او با نظر دگر در این کهنه جهان می نگرد

با شکل دگر چو جنبد از جا

در ره گذرد

زین روی سوار تازیانه ی خود

می باشد

چون ذره دویده در عروق دنیای زبون

بس نقطه ی تیرگی پی هم

می چیند

تا آنکه شبی سیاه رو را

سازد به فریب خود سیه تر

با دم پر از سمومش آن بیگانه

آلوده ی خود بدارد آن را

بر تیرگی سحر بیاویزد

تا تیرگی از برش

نگریزد

تا دائم این شب سیه بماند

او می مکد از روشن صبح خندان

می بلعد هر کجا ببیند

اندیشه ی مردمی به راهی ست درست

وندر دلشان امید می افزاید

می پاید

می پاید

تا هیچ که بر ره معین ناید

از زیر سرشک سرد چرکش

بر رهگذران

مانده نگران

می سنجد روشن و سیه را

می پرورد او به دل

امید زوال صبحگه را

امید پلید، اسفند ۱۳۱۹

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی