.

آخرین مطالب

0455

يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۱۶ ق.ظ

من نمی دونم.مامان چقد زود جواب دادی.می بینی دارم چی‌می‌گم.انگار که حرف من یه جای دیگه در رفته باشه.اما، اما...تو گوش کن‌ مامان با من حرف بزن با من گوش بده مامان.کله‌م‌تا کله‌ی تو، سر به سر رادیو رفتم.باور کن..باور می‌کنم حالت خوبه. باور کنم‌که حالم خوبه.راستی مامان.من دوست دارم اونو.تو رو.ما رو.مانی گوش کن حواسم فقط به تو رفته.فقط..فقط میگم که نمی دونم انگار دارم محو میشم. اره رادیو رادیو سر به سرت می زارم با ز های اشتباه حتی، انگار.نه،مانی کجایی تو الان؟خونه ای؟سر کاری؟چرا میگی یه عمره سرکاریم قربون اون دستای قشنگت.نگا کن دستام کمی‌شبیه دستای تو شده.داره میشه.من..من می برم‌ش دستمو می خوام بدم‌ش اون پسره چون دوسش دارم عاشق‌شم..می خواد بکاره تو باغچشون..چون دستم‌و دوست داره یا دارم، شبیه توعه.انگار اون، اونا؟ پای منو هم دوست داره، اره داشتم می‌گفتم.پامو می‌بره میکاره توی باغچه منو دوست داره.من دوس‌ش دارم.اون پسره،اون پسره، اون دختره، اون مامانبزرگه،مامان‌جون یا که ننه همه‌شون انگار که دارن به هم گره می خورن و اینا.اینا..مامان اینا همه ی همه مثل وقتی که سرمو می‌بوسی،تنیده‌ست.مامان، من نمی دونم چرا انقدر سرم گیج میره و چشام تار،مامان.باید برم.نه باید بری.تو هیچوقت مرخصی نداری.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی