0440
سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۵۹ ق.ظ
این همه کلمه.این همه تکرار تا کجا؟گفتم احتمالا خواب حالت را جا بیاورد.اما اینطور نبود.همه چیز را ادامه داد.هر چه که بود را در خواب می دیدم.همه چیز انجا بود.همه چیز اینتو د ووید.
این همه داستان تا کجا؟ نمی خواهم بشنوم.صدایم را می برم،گوش هایم را می شکنم، شاید رفتن شود.نمی شود.چه کارش می شود؟هیچ.هیچ.بیا و بریز بیرون هر کسی که نیستی تا گم نشدی این گوشه کنارا.
چقدر دسپایر؟تو اکستسی، تو هنگاور.اصلا تو د دو.من این وسط چیکار می کنم؟هیچ.این یعنی هیچ.می فهمی؟من سراپا پین این د چست.خب چه کار کنم؟کدام کلمه را بندازم دورت تا مرا ببینی؟کدام کلمه کدام داستان را می خواهی تا مرا ازدواج کنی؟کدام میراث برای تو؟چون این روز ها فقط می بینمت اما نمی دانم کجا؟کجا؟
۰۳/۰۸/۲۲