خواندن یک شعر
تو گفتی.اینجا را می شود ساخت.من نمی خواهم.انتخاب من خرابه است.خرابه.خرابه.من می خواهم که بمیرم.به این مردن.به این خرابه.تو گفتی.تو گفتی.می خواهم خراب شوم.جایی دیگر مرا پنهان کن.اشکار تر از همیشه.جایی میان دست های خشک شده.میان این درخت.میان این تن.چقدر انسان!چقدر انسان!
حالا دنیا تمام شد.خراب شد.منفجر شد یا هرچیزی.تو هنوز به یک اهنگ گوش می دهی.جایی ان را می خوانی.دور تر از همیشه.بوسه های زمینی کنار ایات.یک تاریکی در عمق خرابه ها.در من.بگو.بگو چرا.چرا چی؟برای همیشه می روی.کنار.از کنار رد می شوی.بدون گفتن حداحافظی.این یک داستان است.جایی تمام می شود.همیشه همین است.لطفا مرا شکار کن.سمت من بیا.می دانم که می خواهی.اینجا بیشه است،حس هایی مانده از کودکی.با صدای خوابی ارام.چیزی در دست.نزدیک به مشت های گره خورده به هم.بازی روی زمین.بوسه های زمینی.اینجا من هستم.بگو خداحفظ.دیر شده.می روم.یک ملودی اشنا همیشه می ماند.اگر اشنا نباشد چطور؟
شاید این روز ها که دور بشوی از خودت و دوباره برگردی متوجه بشوی.امکانش هست.امکان.امکان.اگر می توانستم باشم،برای همیشه.اگر می توانستم باشم؟حالا دنبال یک صدا می گردی.یک اهنگ.یک کاور اکوستیک قدیمی.یک دختری با کیفیت پایین و نویز،ال د ورلد ایز گرین.
همه چیز سفید است
حالا که چی.گیرم اصلا کوبیدی و این طرف و ان طرف خودت را زدی و حال همه را گرفتی که بشود.بعدش؟اصلا حالا واقعا چی.همه چیز را خراب کردی.این خراب کردن ها تاوان کدام راه رفته ی تو بوده.دلم می سوزد.اول برای خودم.بعدا برای شما.برعکسش هم هست.فرقی ندارد.این طرف و ان طرف تر همیشه چیزی برای پیدا کردن زخمی می شود.دستی برای گرفتن شاخه ی درخت و شکستن ان یا حتی بریدن.
حالا باید نگاه خودت کنی.ببینی چه کار کردی.کاری نکردم.باختم.بردم.فرق تو با من در دو حرف بود.خودت بگو.نه.دو جمله.تو کی هستی؟من کجا و ما کجا تر.به خودت هشدار می دهی.می بازی و می خوابی.خواب و خواب و خواب.خوابیدم.باید بپذیری نمی شود این جبر را ساده کرد.تو که احمقی این چیز ها را زود تر می فهمی.