خلاصه که می ترسم.
خلاصه که می ترسم.
اینه شدی؟بودم.مقدمه ی یک کتاب را بردار و پرت کن. من را بگیر و پرت کن.غم نیست. جمع هایم را زده ام.ساعت ها را، جریانها و تو... زر شنیدن که اش کشک خالته. بخوری پاته. نخوری پرتقال تو کله. واقعیت محض این است که اگر از دستم بر می امد تمام من ها را حذف میکردم تا فقط تو بماند. تو که بله ولی خب باز هم تو و کلا برای هر چیز دیگر در دنیا صدق میکند. رفتم بنفشی به موهایم وصل کردم. گفتم حالا که قرار است به جای تابش، بارش باشد، یادم نرود. گفتم یادم نرود.یادت نروم.خب امده ام که بشکنم.احمق تر از این می شوی،اره.گم شو بچه خوشکل!
یک بازه مشخص کن. یک عدد. یک نموداری، محوری. فقط مشخص کن.کمی رقم می خواهم. چند تا خط هم کافیست. فقط بگو چقدر از خودت بدت می اید و چند تا از خودت حالت به هم می خورد.
یک بوی وزن دار روی تن، یک چشم بسته و درد و لرزش. یک خسته از نگاه و یک صدای باز کردن چسب پنجسانت. یک شب نخوابیدن و یک خواب. یک بازنده و یک بازنده. یکبار بگو چند، چند چند؟
حالا دیر شده.می دانم بدت می اید. می دانم تا صبح بدم می اید. حالم از تو به هم می خورد. حالم ازت به هم می خورد. سلام. خوبی؟ یکبار بگو. مشخص کن. ارام. بدم می اید.تو تا صبح حالت از خودت به هم می خورد، تا همیشه.
گفتم دوستت دارم و ربطی ندارد به من.ولی لطفا با دوربینت عکس بگیر.نه با شیائومی.چه عکسی هم بود.شاید واقعا مثل اهنگ قمیشی می زند.فاصله را می گویم."فاصله یه حرف ساده.."و این داستان ها.پیرمرد مردنی.اصلا اهنگ هم گوش نمی دهم.زر می زنم.حرفی که نمیزنی چون نیستی.چون محوی و جالب اینجاست که من می شناسمت و تو تصور می کنم پنهانی.