.

آخرین مطالب

۳۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

۱ نظر ۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۳:۳۷

فکر کنم اینجا دیگر ادم باید فهمیدن را انتخاب کند.نه اینکه به ان برسد.فقط یک فهمیدن خالی و ناچار و همین است که هست.و واقعا همین است که هست.بدون ادامه دادنی خاص و یا جریانی سیال.فقط یک فهمیدن این من که هی!همین است که هست؟نمی دانم.فقط نمی توانم.

۰ نظر ۰۷ آبان ۰۳ ، ۲۳:۱۸

پوست انگشتانم کنده شده.می ریزد.مثل یک چای سرد است.پیوسته اضاف.

۰ نظر ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۵:۴۰

یک درختی که مادر می دهد.

۰ نظر ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۵:۳۰
۰ نظر ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۵:۲۸

اینجا فقط یک داستان است.انجا فقط یک داستان است

۰ نظر ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۵:۲۵
۰ نظر ۲۷ مهر ۰۳ ، ۲۰:۱۵

تن‌م می‌سوزد.

۰ نظر ۲۷ مهر ۰۳ ، ۱۶:۱۴
۰ نظر ۲۷ مهر ۰۳ ، ۰۱:۳۹
۲ نظر ۲۶ مهر ۰۳ ، ۱۷:۰۰