.

آخرین مطالب

۳۶۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

ام نات لیون ام جاس کیل‌ن تایم.

۰ نظر ۱۶ آبان ۰۳ ، ۱۶:۴۸
۱ نظر ۱۴ آبان ۰۳ ، ۱۴:۱۷

فقط دهنت را ببند.گاله را ببند و انقدر زر نزن.احمق.

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۳ ، ۱۴:۱۶

حالم از خودم‌به هم می خورد احمق.

سگ‌تو روحش.‌تو روحش.سگ توروحش فقط.احمق.احمق.فقط زر نزن.زز نزن.زر نزن.احمق.

۱ نظر ۱۴ آبان ۰۳ ، ۱۴:۱۵
۱۲ نظر ۱۳ آبان ۰۳ ، ۱۳:۴۸

تا برسیم شب شده.

۲ نظر ۱۳ آبان ۰۳ ، ۱۳:۱۹

تمام این کلمات به درد نخورد.تمام‌شان زر.واقعا چقدر حماقت ادم باید بالا بیاورد تا تمام کند همه چیز را.من هم که پرت شده.پیدا نیست.تمام کلمات به درد نخورد.اصلا کار به این حرف ها ندارم.نمی خواهم ادامه‌ بدهم.حتی در موردش فکر نمی کنم.دیگر خودم را به اینه نمی زنم.پس.سلام.صدای یک من امده.یک رباعی دارد یا یک جیگسا فالینگ اینتو پلیس.سو در ایز ناثینک تو اکسپلین.

۱۸ نظر ۱۳ آبان ۰۳ ، ۱۳:۱۰

همین الان به اندازه‌ی کافی دست و پای‌م سر شده.زیر چشم های‌م به اندازه کافی کبود.تپش پشت تپش برای دست و پای سر شده و خالی.

فکر می‌کنم نمی توانم ادامه ادامه بنویسم.احتمالا مطمئن هستم و فکر می کنم که باید بگویم خواب.اما این که تکراری ترین بند ممکن است.تکراری ترین سر شدن.

۵ نظر ۱۲ آبان ۰۳ ، ۱۲:۴۶

جاست از یو تیک مای هند.

۱ نظر ۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۳:۴۹
۱ نظر ۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۳:۳۷