.

آخرین مطالب

۳۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

احتمالا این معجزه که می شنویم

۰ نظر ۲۵ مهر ۰۳ ، ۲۳:۳۴

خانه‌تان پر از شیرکاکائو.خانه‌مان پر از زیتون.درخت‌مان خشک شد و ترشی اخرین زیتون ها،برای تو و مادربزرگ‌ت و خانه ی زمان‌زده‌تان با یک بطری شیر کاکائو.شیر کاکائو.

۲ نظر ۲۰ مهر ۰۳ ، ۱۴:۱۲

ان بعد از ظهری که من می میرم.امیدوارم تو در یک خواب مربایی به سر ببری.

۱ نظر ۱۹ مهر ۰۳ ، ۲۲:۳۹

ان ظهری که من می‌میرم تو کجایی؟

۰ نظر ۱۹ مهر ۰۳ ، ۲۲:۳۸

لباس ها خشک شدند.همه را جمع کردم.

۰ نظر ۱۹ مهر ۰۳ ، ۲۱:۴۰
۰ نظر ۱۹ مهر ۰۳ ، ۲۱:۲۰

پیراهنم چارخونه.شلوارم کتان.کف‌ش مشکی و خاکی.پیراهنم چارخونه‌ست مثل تو.

۱ نظر ۱۹ مهر ۰۳ ، ۲۰:۴۶
۰ نظر ۱۹ مهر ۰۳ ، ۲۰:۴۳

چشم هایم را می‌بندم.می‌خواهم بخوابم.حوصله ندارم. نه.هیچ کدام از این ها نیست.هیچ.

۰ نظر ۱۹ مهر ۰۳ ، ۲۰:۴۰
۰ نظر ۱۹ مهر ۰۳ ، ۲۰:۰۱