.

آخرین مطالب

۳۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

یک زندگی با صدای جریان برق

۲ نظر ۰۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۰:۲۹

خانه مردنی‌ست.

۰ نظر ۰۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۴۲

زن عمو برایم کوکو سبزی درست کرد.

۰ نظر ۰۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۰۸

کلاغی هست

۲ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۴:۵۱

یک بازه مشخص کن. یک عدد. یک نموداری. محوری. فقط مشخص کن. تا چند من؟ چند تا من؟ زر برای نزدن بود.

 

۰ نظر ۰۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۰:۳۸

بالشتی که دارم زرشکی‌ست.

۱ نظر ۰۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۰:۲۶

دیگر شاید فکر هایم را نگه ندارم.الکی‌ست. اینطور نیست. نمی دانم.

۱ نظر ۳۱ فروردين ۰۳ ، ۲۳:۰۱

در همین اطراف تمام می شوم.

۰ نظر ۱۰ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۳۴

این یک داستان است

۰ نظر ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۲۵

تو گفتی.اینجا را می شود ساخت.من نمی خواهم.انتخاب من خرابه است.خرابه.خرابه.من می خواهم که بمیرم.به این مردن.به این خرابه.تو گفتی.تو گفتی.می خواهم خراب شوم.جایی دیگر مرا پنهان کن.اشکار تر از همیشه.جایی میان دست های خشک شده.میان این درخت.میان این تن.چقدر انسان!چقدر انسان!

۱ نظر ۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۱۲