قورباغه
۱ نظر
۲۰ آبان ۰۳ ، ۱۶:۳۸
قربان مادرتان.می خواهم حالا که با پیراهنت در ابی ترین صندلی های حافظه نشسته ام.شروع کنم به نوشتن.قربان مادرتان بروم،زمان به زمان.
می خواستم ببینم چی میگه.می خواستم ببینم واش یور اسوالن فیتس یعنی چی!سعی کردم بیشتر بخوابم.سعی کردم تاب بخورم و تاب بزنم دور حرفام.اما نشد.من داشتم می رقصیدم.بدون اینکه خودمو ببینم یا حتی بخوام.