فکر کنم تمام باید شود
احتمالا هیچوقت تپه ها را نبینی
روی اینه
قبل از خاکی شدن شلوارم و شکستن باغ یاد گرفتم.
یک روز انقدر قدم زدم که انگشتم شکست
بعد از تن.
دست هایم خالی تر از بودنم،دفتری بده.
در نیزار
سلام.
سره،اسیه،میسور،اتشه