انگار تکرار یاد نگرفتی.
۲ نظر
۱۸ آذر ۰۲ ، ۱۸:۱۶
اصلا هرچقدر نگاه می کردم خودم را دور تر می گرفتم.
چشم هایم می خواهند بروند زیر هم
از خاطره ای می گفت که او را تنبیه کرده بودند.
خیس بودم که شروع کردم به نشستن. شروع شدن به نشستن
خیلی الان اسمان فرق کرده با اینکه اجر در چشمانم ریختند ولی باز هم فرق می کرد.
وقت بستن چشم و تکان دادن دست که می شود حتی من هم به دنیا می اید