.

من که نتوانستم ولی تو.هنوز خسته بودم.هنوز روی اتاق.به تخت مرده بودم.هنوز بودم.هنوزِ هنوز به الف.خیلی تاریک است شده امشب و سرد.صبح شده.همه چیز ان طور که می خواهی شده.به قول این ادبیات موعضه گرمان:فلان و بهمان(همان شعر هایی که دم از سعی و تلاش می زنند).اما مسئله همیشه چیز دیگری است و ما تمام ما از اول ماجرا می دانستیم که همیشه قضیه چیز دیگری است.دخترم مراقب باش هوا سرده،بارون حل نکند تو را یک وقت.سلام کسی اینجا هست.اگر هست بیا با هم بمیریم حداقل. از باغچه چه خبر؟سلام.نشستم روی میز حالا وقتش رسیده بود.اما تاریکی در کار نبود همه چیز روشن می زند با لامپ کا پنجاه پارس.دست به سرم می زدم دیدم که مو ندارم.کله تراشیده شده.ظرف غذا پر از مو است.شروع کردی به خورد مو های خودت.اره خب خواب منطق ندارد.ولی کو خواب کو بیداری شازده.

تکرار برخورد با دیوار سنگی. سنگهای محکم. سنگهای متصل. سنگهای ممتد و من.من.وقت من.بیا که از منیت تمام نوشته هایی روی دیوار می شکند.حالا دور است همیشه.دور بد و روایات در هم.وقتش رسیده بروم کمی قدم بزنم.شب شده.من در اتاق هستم و می شنوم:"وات کن ای پاسیبلی سی".داستان همیشه نوشته می شود ولی من نه.ما

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۲ ، ۱۳:۴۱
... ...

حالا دیگر بلند نشدم.حالا نتوانستم و این مدام است که می تواند همیشه باشد و ما خبری حتی به چشم نکشیم.وقت چیزی رسیده و ما همه می دانیم اما خواب بودم در کل.چند هفته ای هست از اتاق بیرون نیامده ام.اعتراض می کنم.به خودم فکر کنم.حالا که می زنم چشم به چشم هرچه هست را از دم که بگویی نه.چند سالی است در اتاق هستم و خیره به دیوار.دیواری که عکس اندری روی ان است ها.نه اجر.حالا فرقی هم ندارد در کل که بگویم.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۲ ، ۱۸:۰۹
... ...

گوش کنیم چند دقیقه.حالا که زیاد چه چیزی برای گفتن باشد تا بگوییم که خیلی وقت است روی چهره هایمان نم گرفته.بازی است دیگر برد و باخت ندارد همیشه،به هم هم می خورد.و در این بین در این لحظه ای از اوهام؟شاید این شنبه شاید.برای گفتن دوبار منتظر بودم نه تکرار کی کنم این تکرار های ممتد را باشد،بودیم.خب کمی بشنو دیگر و زر نزن.تو هم خب دائما وضعت همین است شازده.بعد که رفتم و پله برقی را حفظ کردم دو خیابان مهمان قدم زدن و رفتن به سمت راست رسیدم!چی؟رسیدن؟ زهی خیال خام.سلام امیگو چه خبر.یک شیک غلیظ لطفا.بفرما و چه خبر.بله که بله.ادم زیاد می اید برای تو.مرا گرفت،می دانی؟ سگ است یا برق لامصب.خب که خب حدافل این یک هفته موسیقی به انتخاب من باشد.گزیده اثار لودویکو.باشد که باشد سلام.من به انتظار بی وجودت تن به خودم می شنوم،بعد تو به چه می نالی،ممتد.دوبار،استمرار به حقانیتی تازه به خودمان؟ شازده اینطور پیش نمی رود حداقل فعلا به ابد.همان طور که نمی بینی ما نمی شنویم.پس دوبار بیشتر،نگهدار خدا باش!

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۲۰
... ...

ساکت!فکر کنم گوشی زنگ زد!.هیس.وایسا.نه.حالا داشتی می گفتی.یعنی کی گفتی؟.کجا نشستیم؟نه.اصلا صدای ساعت به ساعت ثانیه.اصلا صدایی دیگر.خسته به خسته تو،انعکاس به انعکاس من.اگر دو جمله گفتی و از انعکاس حرف نزدی تا صبح همین جا می مانم.اصلا می روم چیپس میارم و تخمه می خرم و می گوییم و می خندیم.حالا که نمی دانم ساعت چند است،ساعت چند است؟اخر جدی می گویم،کدام ساعت؟یعنی چی الان تک به تک به گس وجود انزال گرفته ایم و زیر چشم های ما ختنه می تابد.حالا ساعت باشد یا نباشد؟بس،بس.ساعت بس.بیا حداقل فغلا بس.فعلا.می شود نگاه کنی؟با تو هستم!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۲ ، ۱۸:۴۱
... ...

بچه ها به موسیقی گوش می دادند و قبل از طلوع یا بعدش بیدار شده بودم.ظرف ها را شستم،بی سر و صدا.بعضی ها اذیت می کنند.خیلی حال ادم را می گیرند.ولی باز هم ان ها را تمیز می کنم.جلا می دهم.ظرف ها را می گویم.از دست بعضی از ان ها کلافه می شوم.ولی کارم را انجام می دهم.یعنی دلگیر نمی شوم.تمیزشان می کنم.پاکیزه می شوند معصومِ معصوم.یک باد خنک امد،سنگین بود.پنجره های اشپزخانه را محکم باز کرد.پوق!هرچه ان جا بود را انداخت پایین.زیره و نان خشک و یک استکان قدیمی که نمی دانم ان جا چه کار می کرد.نصف شد.دقیق.یک شکستن تازه.برای دیگری شدن.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۲ ، ۰۹:۴۸
... ...

نزدیک.10 تا 15 دقیقه دیگر می رسم.نزدیکم.سلام.سلام.صدای ماشین.صدای جاده.بلند شدن.نخل بلند.نرسیده به موزه.درخت به درخت.سلام.سلام.برویم.شب یا روز.نه ای دوست غروبی ابدی"ست؟.خیلی قدم زدن دارد.می دانم.خیلی واقعا باید جان بگیرد تا رسالتی دیگر را بشناسد.برای اخرین بار می گویم.نزدیکم.نزدیک.شروع کردیم.پیراهنت خاکی شد. نزدیک بود.حالا سلام.سلام.بیا برویم.بیا.حالا که تا اینجا امدی یعنی نه.امده ایم.حالا سلام.می دانی اصلا نمی فهمی چه می خوانی و کجا هستی.ولی می دانم.یعنی می دانی. نزدیک است.نزدیک.نزدیک.حالا که رسیدی رانی مهمان تو هستم به حساب من.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۳
... ...

با اینکه باران باریدنش گرفته،هوا خلوت است

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۰
... ...

من ظرفارو می شورم.ممنون.نه دستت درد نکنه،غذا عالی بود.لطفا سیگار می خوای بکشی سمت کولر نکش و اون طرف بالکن کارتو کن.بسه خیلی کشیدی اول صبح کی سیگار می کشه.ماشین که رد میشه خونه می لرزه.سلام تازه رسیدم عصر بیا بریم بیرون.دوست دارم.دوست دارم.صداشو نازک می کنه دوباره میگه دوست دوست دارم و حالم به هم می خوره.هیچ فرقی بین کبابی که سفارش داده بودن و خودشون نبود.من مارگاریتا همان گوجه و پنیرمان به نیت تو خوردم.اخه احمق!چرا نمی خوای قدم بزنیم.چه مرگته.اگه مشکل از منه درست بیا به من بگو و تمام.این بازیا چیه!دختر تازه به بلوغ رسیده! حالا گرمه.گرم.گرمه.سیگار می کشی تازه تهران گرم تر میشه.باهم می خوابید بدون قرص،تهران گرم تر میشه.هربار بیرون اومدنت با حساب کردن لوازم ارایشی"ت هفتصد تا اب می خوره و تازه بماند که حالم از سعادت ابادت هم به هم می خورد.این بی شرف های پلاتو ی پایین همیشه داد می زنند.تمام  نمایش های ایرانی شده داد و بی داد ها نه بیداد!فیلم ها بماند که سینما از اول جز اشغال چیزی نبود.نه اینجا،همیشه همه جا.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۲ ، ۱۴:۴۹
... ...

چند بار شنیدم.شنیدم.گوش دادم به تو.اما نه برای یافتن چیزی جدید.گوش دادم.گوش دادم.همیشه گوش می دهم.اصلا بهترین شنونده جهان در این لحظه من هستم.گوش دادم. برای پیدا کردن چیز های جدید نه.برای خواندت.برای دیدنت.نه مثل واژه ها.نه کلمه به کلمه.نه.من به تو گوش دادم.همان شکلی که می شود.گوش دادم برای وجود.خیلی شنیدم. شروع به شنیدن تو با دیداری دیگر.گوش های متمادی به هستی برای تو.دستی کنار گذاشته شده برای تو و قدم زدن روی زمین.شنیدم.شنیدم.سلامی خسته؟نه.تو.برای تو.به تو. خسته هستم.خسته هستم ولی زنده،زنده هستم ولی خسته.خسته ولی زنده،زنده ولی خسته.خسته و زنده.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۰۲ ، ۲۱:۵۲
... ...

قیچی کجاست؟به نظرت کمد بسته می شود یا نه؟قیچی کجاست مادر؟برای کاری نه ضروری.راستی حالا که امدم برای کاری مهم امدم.جدی؟مهم؟چی مهم تر از تو؟حالا بیا بشین کمی صحبت کنیم.وقتی چراغ را خاموش کردی صدایش را شنیدم.فکر کنم از میز افتاد.شاید در را محکم بستی.من می ترسم.من می ترسم.می دانی.من می ترسم.خوب خوب می ترسم.شاید چون بازنده بودم.یعنی شدم؟نه.شاید کلیشه.شاید اشغال بودن من.یا بعد از پیدا کردن قیچی می توانیم صحبت کنیم،نه؟حالا تا قیچی پیدا شود که ساعت ابستن نمی شود.بس کن و بیا بشین پسر زیبا.حالا که دلفین ها را می شناسی و خنده می شکنی که وقت را بهانه نکن دیگر.بخاری در اسمان چه می گوید وقتی مثل تو می میریم.یادم هست که اولین بار دستم را روی شکم مادرت گذاشتم.می گفت دقت کن.حس کردم.دقیق حس کردم.کدر نبود.ضربه را حس کردم.اولین بوسه ی تو را حس کردم.اولین خوابیدن تو با پسری زیبا را دیدم.چیزی نگفتم.می خواستم خودت پیدا شوی.نه شروع کنند به پیدا کردنت.وقتی که سوختی هم کنارت بودم.وقتی که اتش گرفتی.وقتی که دنبال قیچی بودی.من همیشه کوچک بودم.مثل ما.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۲ ، ۰۰:۰۴
... ...