در تمام عنوان ها من را برایت نگه داشتم.
یک چای برایم کنار بزن تا تمام شدنم را مهمانت کنم.شاید پسری که میخندد مثل پله ی ابدیت.حتی خواب های جادوگر بهتر از من حرفش را میزند،حتی ان درخت در تپه ها. هستی یعنی یک همین تمام.خیره بمان و محو نشو،نگاه کن و خیره بمان،بادخورک خالی از اسمان است.تکرار خالی جادو! می گویم شب بخیر. تو تپه. من چی؟ تنها تماشا؟ یار دیرین،من. خودم را به خودم پس نده.حالا که طفره نمیروم، من برای تو کی هستم؟ چگونه میتوانی من را به یاد اوری؟ خواستم حرف بزنم دیدم خوابم خالی شده. در شعر چه می شود؟ حالا زمان گم کن. من را برایت می کارم. عبای زمان.میتوانی تصورش کنی؟ بیشتر از این! حتی بیشتر زر میزنم و میدانم میدانم و حتی بیشتر زر میزنم این را می دانم،یک روز می ایم. یک روز میایم.این را میدانم نامت را بردم لطفا. توان جادو ندارم. ایا یک نماد از خودم نیستم؟ میشد مثل یک گلبرگ لطیف بود. میشد زیبا نوشت. میعاد در لجن.بوی یه صفر گنده و پهلوش یه دو" تنها نظر دنیا مال توست. من همه ی این بودن را برایت اورده ام!نگاهم کن!مرا بگیر!ارام و محکم!بیا!مرا بکار. حالا وقت تکرار کن و به دستان خشکت خیره شو. حالا وقت تکرار کن! دستانم خشک می شوند اگر صدا داشتم نمی شنیدی. پیراهن برعکس و چشم های بسته. خود را چنین حقیر می زیست"
می روم تا جادوگر. جادوگر در خفا نماند. من می روم! خسته ای خب به درک! خسته؟ خسته هستی؟ حالا تمام خودم را ارام نفس می کشم. تن از تن. شمشای نور،سوختن و نابود شدن" شمردن ستاره ها،تو رختخواب" تمام شد؟تمام شدن برای خودت. پس تمامش کن و به من نشان بده. مثل سطل چپ شده،درخت بریده. ضعیف هستی و اشغال ورم هایی که ادامه می روند خالی به تمام. خودت همه چیز را می سازی همه چیز محو می شود که بیایم به این وجود. روز به رویا. امدن به جادوگر،هستی به تپه ها و خالی از انجا خواهم بودن. نه.گوش بده که من می خواهم به تو انعکاس باشم. نگاهم کن!همیشه به گیر افتادنم؟ اینجا حرف رفتن و از دست دادن تکان می خورد تا جان بگیرد سلام. تپه ها تمام شد؟ حالا اینه را می شکنم به این منیت. ماه پشت در های بسته می میرد؟ می خواهم پیراهنم را به افتاب دهم" همیشه صدایم فردا می رسد." بی هوا پرسه می زنم.".نه.گوش بده که من می خواهم به تو انعکاس باشم.
جادوگر نماد کیه؟